گیلان
تاریخ
دوره باستانی
با آغاز صده بیست میلادی اماکن باستانی در گیلان مانند تپه مارلیک (نزدیکی دره گوهر دشت) مورد توجه ویژه باستان شناسان قرار گرفت. در حفاریهای تپه مارلیک (که قدمتی ۳۰۰۰ ساله دارد) ظروف سفالین، مجسمههای کوچک از طلا، نقره و برنز و اسلحههای برنزی کشف شد. همچنین کاوشهای گروه عزت نگهبان در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۶۲ به کشف آرامگاه پادشاهی از همان دوران انجامید. گورستان پادشاهان در بالای دره گوهر دشت و گورستان مردمان عادی در پایین آن قرار گرفته است. کلکسیون قابل توجهی از جواهرات نیز از این آرامگاهها به دست آمد. طرز ساخت این اشیا و وفور طلا و نقره در این آثار باستانی خبر از خبرگی سازندگان و ثروتمندی مردمان این فرهنگ میدهد.
اسکندر نتوانست گیلان را فتح کند.
آغاز دوره اسلامی
به نظر میرسد که گیلهها حدود ۲۰۰۰ سال پیش وارد ساحل جنوبی دریای کاسپین شدند و همراه با دیلمانی ها در خاور سفید رود سکنی گزیدند. در هجوم عربها گیلان به اشغال آنان در نیامد. هر چند که منابع خلفا عباسی خبر از پرداختن مالیات از سوی گیلانیها میدهد به نظر میرسد که ایشان مردمان باختر سفید رود بوده اند و مردم خاور سفید رود هیچگاه زیر کنترل آنها نبوده اند. تغییر دین به اسلام پس از ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال از ورود آن به ایران آغاز شد. همچنین سلسله بوییان در سده چهارم از لاهیجان بر خواستند که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند.
گیلان در عصر صفوی
گیلان به طور سنتی از سوی مردم بومی به عنوان سرزمینی شامل دو منطقه مجزا که به وسیله سفیدرود از هم جدا میشوند شناخته میشود. نویسنده حدودالعالم از مردم دو منطقه با عنوان این سوی رودیان و آن سوی رودیان نام میبرد و روی شخصیت ستیزه جوی مردان اش تاکید می کند، که در نبردهای بین روستاها که تا زمانی که سن بالا، آنان را به متعصبانی مذهبی تبدیل کند، تنها پیشه انهاست، ظاهر می شود. منابع جدیدتر عمدتاً به لغتهای محلی بیه پیش و بیه پس اشاره می کنند. (واژه گیلکی بیه به معنای آب، بازمانده ای از لغت قدیمی ایرانی آو است)[۵]
مناطق عمده حاکمان خود شان را داشتند که اغلب در حال جنگ با همدیگر بودند اما با هم همکاری می کردند تا از نزدیکی به قدرتهای خارجی دوری کنند. کوههای بلند با گذرگاههای باریک پرپیچ و خم ، جنگلهای غیر قابل تسخیر ، بارانهای فراوان ، و اقلیم نامناسب، موجب می شد فاتحان قدرتمند، خیال کنند عاقلانه است تا به یک نشانه اتحاد (مثلاً بازدید از بارگاه)، و پرداخت منظم خراج، قناعت کنند. بنابراین تا زمانی که موفق می شد یک حکومت خودمختار بماند، منطقه ای شد مطلوب پناهندگان سیاسی, از جمله شاه اسماعیل صفوی که در جوانی و پیش از رسیدن به قدرت به مدت ۶ سال در گیلان پناهنده شد. گیلان، تنها منطقهای در ایران بود که در دوره حکومت مغول، وقتی همه کشور واقعاً مستقل مانده بود و حتی پس از اشغال پرهزینه آن توسط الجایتو همان طور باقی ماند. هیچ حاکم مغولی به گیلان فرستاده نشد، در عوض؛ ایلخان به فرمانروای بیه پیش اجازه داد کل منطقه را زیر فرمان خود در آورد و به نشانه حسن نیت یک دختر مغول به او داد.
در اواخر سده ۱۵ و اوایل سده ۱۶ میلادی، گیلان تحت سلطه اعضای دو خاندان محلی بود. بیه پس (به مرکزیت فومن؛ و بعداً رشت) ، یک منطقه سنی، که توسط امیره دباج شفیعی از خاندان دباج/عشقوند اداره می شد، که اصل و نسب اش را به پادشاهان ساسانی و پیش از آن می رساند، و در همان زمان، ادعای تبار از اسحاق نبی می کرد. بیه پیش (به مرکزیت لاهیجان) ، عموماً شیعه، و تحت فرمان کارکیا میرزا علی، سیدی از خاندان شیعه زیدی امیرکیایی، خانواده ای از نسبتاً نوپادشاهان، بود، گرچه حتی یکی از اعضای آن هم در داشتن ادعای اصل و نسب ساسانی شک نداشت.
شاه اسماعیل صفوی جوان، بنیانگذار سلسله صفوی، به گیلان پناه آورد، جایی که در آن شش سال (و به گفته لاهیجی هشت سال) ماند، قبل از این که فروپاشی امپراطوری آق قویونلو، که به او فرصتی که دنبال اش بود تا تخت پادشاهی ایران را در سال ۹۰۵ شمسی تصاحب کند را داد . اسماعیل از ماندن نزد امیره اسحاق، فرمانورای رشت، که توسط مشاوران برای او تعیین شدن اجتناب کرد، احتمالاً به خاطر این که نمی توانست به یک سنی اعتماد کند. به هر حال، او به آسانی، دعوت حاکم عالی مقام وقت گیلان، کیا میرزا علی شیعه از لاهیجان را، که با آق قویونلو بارها جنگیده بود، پذیرفت. او با محفل صفوی مرتبط بود. رستم بیگ شاهزاده آق قویونلو بارها روشهای صلح آمیز را همانند روشهای نظامی، برای تسلیم کردن اسماعیل آزمود، ولی میرزا علی هرگز تسلیم نشد.
فرمانروایان بیه پیش و بیه پس، جدا از روابط خانوادگی و اتحاد گهگاه شان، اغلب در حال جنگ بودند. بیه پیش در زمان میرزا علی، که قدرت برتر اش اغلب عملاً توسط فرمانروای بیه پس و غرب مازندران تصدیق می شد، به اوج خود رسید. میرزا علی به امیره اسحاق، که خواهر اش را به ازدواج او درآورده بود، علاقه ویژه ای ابراز می کرد. به هرحال، اولین تخم دشمنی بین دو فرمانروای بیه پیش و بیه پس در سال ۸۹۹ شمسی کاشته شد، وقتی امیره اسحاق، که در ظاهر روابط دوستانه ای با الوند بیگ، شاهزاده آق قویونلو داشت، شاه آینده اسماعیل را در راه اش از گیلان به اردبیل بدزدد. در سال ۹۰۷، میرزا علی از امیره اسحاق خواست که عباس، فرمانده ارتش اش را ، که میرزا علی به او به خاطر ریاکاری اش در جریان محاصره ساری ، داشتن عقاید افراطی سنی، و ترتیب دادن معاهده صلح بین امیره اسحاق و الوند بیگ آق قویونلو مشکوک بود، برکنار کند. به هر حال، به نظر می رسد دلیل اصلی، توانایی اثبات شده عباس و برادران اش به عنوان رهبران نظامی ممتازی بود که میرزا علی نمی توانست بر آنان چیره شود. امیره اسحاق، از اجابت کردن سر باز زد و در نبرد سفیدرود، نیروهای بیه پیش تار و مار شدند و بر اساس مفاد یک معاهده صلح در همان سال، کوچصفهان ، به امیره اسحاق حاکم بیه پس در فومن واگذار شد. از ۹۰۷، کوچصفهان ، که بر سر اش جنگهای بسیاری انجام گرفت که همه گیلان را ویران کرد، مایه دودستگی بین این دو شد. جیهان و رحمت آباد هم بعد از یک شکست دیگر در سال ۸۰۹ از دست رفتند، شکستی که در آن به خصوص لاهیجان به شدت آسیب دید. عباس سر فرمانده بیه پیش را برای مراد خان آق قویونلو فرستاد، و زنان و کودکان بیه پیش را به بیه پس اخراج کرد، جایی که آنها تا پایان معاهده صلح نگه داشته شدند، زمانی که او آنها را به بهای بازار برده ها، به شوهران و پدران شان فروخت.
امیره اسحاق در همان سال درگذشت ، و پسر و جانشین اش امیره علاء الدین، که علی الظاهر از قضیه دردناک کوچصفهان آگاه بود، که امرای بیه پیش آن را دارایی با ارزش خود می دانستند، و سعی می کردند تا آن را به میرزا علی برگردانند، ولی او قبل از این که مقدمات بتواند آماده شود کشته شد.
میرزا علی بیه پیش را به اوج قدرت اش رهبری کرد، و چندین ستیزه بر سر قزوین علیه آق قویونلو را برد، و قلمرو اش را به تهران و شهریار گستراند، و در زمانهایی تا جاهایی به دوری ساوه در جنوب، رخنه کرد. او معتقد بود یک نمایش نیرو همراه با اصول حکومت مؤثر است به رحم چندانی علیه دشمن اعتقاد نداشت. اردوکشیهای بی پایان که اغلب همراه با چپاول، آتش زدن، ویران کردن و ... بود، کل منطقه را ویران کرد و همه منابع بیه پیش را تا جایی تهی کرد که لشت نشا دیگر قادر به تحمل مخارج حاکم نبود و همه بیه پیش قادر به فرستادن دو هزار تومان خراج تقاضا شده توسط شاه اسماعیل به عنوان مشتلق پیروزی اش بر ازبکها در خراسان را نبود.
میرزا علی طی یک کودتای بدون خونریزی در رانکوه توسط برادرش کارکیا سلطان حسن ، حاکم لشت نشا، که به یک توافق مخفیانه با حسام الدین، فرمانروای فومن کرده بود، برکنار شد. حسام الدین به هر حال، حاضر نشد به تعهد اش عمل کند و در عوض خواست که میرزا علی به عنوان گروگان به سوی او فرستاده شود. وقتی خواسته او رد شد، او رانکوه را تاراج کرد. سلطان حسن همچنین موفق نشد حمایت برادران اش ، به خصوص سلطان هاسم که نامزدی اش توسط میرزا علی برای جانشینی او دلیل اصلی کودتا بود را، به دست آورد. نا امید از ایستادگی خصمانه و مخالفت آمیز حسام الدین، و با احساس نا امنی از حکومت خود، سلطان حسن ، دو بار فرزند خود، سلطان احمد را برای شفاعت به بارگاه فرستاد. شاه اسماعیل اول یک امیر با ارتش را برای نشاندن بحثها فرستاد، ولی حضور ارتش صفوی مشکلات بیشتری ایجاد کرد. وقتی فرستاده دوم شاه اسماعیل به حسام الدین هم دست خالی برگشت، پادشاه به شیخ نجم الدین مسعود رشتی، فرمانده جدید خود، دستور داد تا بین این دو حکمیت کند. نماینده شیخ نجم الدین و نماینده حسن با هم به فومن رسیدند و هر دو به فرمان حسام الدین دستگیر شدند.
شاه اسماعیل، خشمگین از تمرد حسام الدین که به نظر می رسید خراج منظم را هم نپرداخته بود، تصمیم گرفت او را مجازات کند. یک ارتش صفوی از گیلان عبور کرد و شروع به تاراج این دیار کرد. گسکر و کوچصفهان فتح شدند، و ارتش وانمود کرد به سوی رشت حرکت می کند. شاه شخصاً به نیروها در کوچصفهان پیوست. حسام الدین، که به خوبی از بی رحمی شاه اسماعیل در مجازات دشمنان شکست خورده آگاه بود، که تلاش کرد تا شاه را راضی کند، از شیخ نجم الدین که در عین حال از حسام الدین هدایای باارزشی گرفته بود و هم دیگر توان تحمل بارانهای پیوسته را نداشت، خواست تا اردوکشی را خاتمه دهد. او ناگهان ترک کرد، ارتش را باقی گذاشت و به شیخ نجم الدین اجازه داد مساله را بین این دو را طبق صلاحدید خودش فرونشاند.
در همین زمان، میرزا علی که از وفاداری سلطان حسن مطمئن نبود، طی پیمانی مخفیانه با برادران اش، و مسئولان سابق دربار اش، سلطان حسن را کشت، ولی روز بعد خودش توسط اشراف وفادار به سلطان حسن کشته شد. پسر حسن، کار کیا احمد، که آن زمان در اردوگاه بود، فقط برای استفاده از تواناییهای خود به عنوان یک رییس بی نفوذ به لاهیجان برگشت. قدرت حقیقی توسط وزیر سدید اداره می شد، کسی که شاهزاده جوان را به طرزی روشمند با حذف هواداران اش و برگماشتن خویشان و شرکای خود بر مناصب کلیدی، ایزوله کرده بود. او برای پیمودن راه خود برای قدرت خودش به عنوان فرمانروای مطلق، فرستاده ای به سوی حسام الدین فرستاد و به او قول صلح را داد تا همکاری با او برای حذف سلطان احمد به نفع خودش را تضمین کند. علاوه بر این، او همچنین رابطه ای دوستانه با محرم اسرار قدرتمند شاه، شیخ نجم الدین برقرار کرد، و از طریق او یک فرمان سلطنتی به دست آورد که به او اجازه می داد به دلخواه خود بکشد. سدید به شیخ نجم الدین وقتی برای حکمیت آمد، از پیمان خود با حسام الدین اطلاع داد . شیخ نجم الدین، که اهل بیه پس بود و بنا بر گفته لاهیجی، به خاطر جان خودش می ترسید، به همه خواسته های حسام الدین تسلیم شد، و حتی قول لشت نشا، زادبوم سنتی سلطان احمد را به او داد. احمد خان چاره ای جز پذیرفتن نداشت زیرا پیمان صلح تصریح می کرد که سدید تنها نماینده دربار در صورت هر نوع عدم توافق بین او و سدید بود. سلطان احمد در نهایت موفق شد در سال ۹۱۲ سدید را وقتی او در حال خواب بود بکشد. مرگ سدید خصومت نجم الدین، که تصمیم گرفته بود سلطان احمد را با تقاضای خراج، فرستادن او به بارگاه و تلاش برای مخالف ساختن شاه اسماعیل با او، مجازات کند، را بر انگیخت. موارد متعددی فرمانهای سلطنتی به دست دو طرف رسید که یکی یا دیگری را به حکومت لشت نشا تعیین می کرد، و در همین زمان، لشت نشا توسط حسام الدین ویران شد. مرگ شیخ نجم الدین در سال ۹۱۵ حسام الدین را از متحد قدرتمند اش محروم کرد. سال بعد، سلطان احمد با هدایایی گرانقیمت برای شاه اسماعیل، به بارگاه رفت که د رنتیجه او را به عنوان فرماندار کل کل ناحیه کاسپین از آستارا تا استرآباد منصوب کرد.
امیره دباج، جانشین پدرش حسام الدین شد. او احتمالاً در واکنش به روابط خوب سلطان احمد خان، ولی به احتمال بیشتر چون در توافق مخفیانه با دربار عثمانی بود، خود را آن قدر قوی می یافت که ملزومات وفاداری به شاه اسماعیل را به جا نیاورد. (دم از استعداد و استقلال می زد و لوازم اطاعت و انقیاد به عمل نمی آورد، اینالچیک به گیلان به عنوان یک استان مرزی خودمختار در امپراطوری عثمانی اشاره می کند) . در ۹۲۵، شاه اسماعیل به احمد خان و برخی از حکام محلی مازندران و رستم دار، از جمله دورمش خان، و زینال خان شاملو، دستور داد بیه پس را فتح کنند. امیره دباج، تصمیم گرفت به جای مواجهه به تنهایی با سپاه صفوی، هدایایی به دربار بفرستد، و تقاضای بخشایندگی کند و در همان زمان از احمد خان که در آن زمان در اردوگاه سلطنتی بود خواهش کند، تا پادرمیانی کند. شاه اسماعیل که هیچگاه از شکست در چالدران بهبود نیافت، و احتمالاً از روابط دباج با سلطان سلیم آگاه نبود، او را بخشید. امیره دباج سکه هایی به نام شاه اسماعیل زد و یک سال بعد از دربار بازدید کرد ، که در آن موقع لقب مظفر سلطان را دریافت کرد و دختر شاه اسماعیل به همسری او در آمد. در ۹۳۵ خان احمد خان به قزوین، پایتخت، رفت تا تابعیت خود را به شاه طهماسب جوان اعلام کند. به ترغیب شاه طهماسب، او مذهب زیدی خود را ترک کرد و شیعه اثنی عشری را پذیرفت، مذهبی که او تلاش کرد پس از بازگشت اش به گیلان، بر رعایای اش تحمیل کند. پس از یک دوره حکومت سی سال و دو ماهه، احمد خان در شعبان ۹۴۰ درگذشت. جانشین او کارکیا حسن بود، که در ۹۴۳ بر اثر طاعون درگذشت. پسر حسن، احمد، که بعدها به عنوان خان احمد خان (۹۴۴ - ۱۰۰۰) شناخته شد، که در زمان مرگ پدرش فقط یک سال داشت، توسط امیره عباس، یکی از اعیان محلی که در آن زمان در قدرت بود، فرمانروای بیه پیش اعلام شده بود.
جغرافیای طبیعی
جغرافیای سیاسی
یک سال پس از تصویب متمم قانون اساسی یعنی در سال ۱۳۲۵ هجری قمری تشکیل ایالات و ولایات به تصویب دومین دوره قانونگذاری مجلس شورای ملی رسید. در این قانون ولایت چنین تعریف شده است: قسمتی از مملکت که دارای یک شهر حاکمنشین و توابع باشد اعم از اینکه حکومت آن تابع پایتخت یا تابع مرکز ایالتی باشد. در آن زمان گیلان جز ۱۲ ولایت ایران بود. پس از این قانون اولین قانون مدون تقسیمات کشوری در آبان ماه ۱۳۱۶ تهیه و تصویب شد. بر اساس این قانون ایران به استانهای شمال، غرب، جنوب، شمال غرب، شمال شرق و مکران تقسیم شد. بر طبق این تقسیمبندی شهرستان گیلان از توابع استان شمال بود و شامل مناطق زیر بود:
این تقسیمبندی هم چند ماه بیشتر دوام نیاورد و در ۱۹ دی ماه همان سال مصوبه قبلی اصلاح شد و استانهای ایران به استانهای یکم تا دهم تغییر پیدا کردند.
گیلان جز شهرستانهای استان یکم بود. و شامل هشت بخش رشت، فومنات، رودبار، لاهیجان، بندر پهلوی،توالش و لنگرود بود.
آب و هوا
همچنین، به علت فراوانی نزولات جوی در گیلان، شهر رشت را شهر باران مینامند. آب و هوای این استان، از رطوبت زیادی برخوردار است.
طبیعت
جاذبههای طبیعی گیلان را میتوان به شش بخش تقسیم کرد:
جنگل گیلان
۵.آبهای معدنی:
- چشمهٔ آب گاز سنگرود؛ در روستای سنگرود از توابع دهستان عمارلو شهرستان رودبار قرار دارد.
- چشمه کلشتر رودبار؛ این چشمه حدود یک کیلومتر پایینتر از سد سفیدرود در فاصله پانصدمتری جاده اصلی قزوین به رشت قرار دارد.
- چشمه آب معدنی ماسوله؛ در ابتدای ورودی شهر تاریخی ماسوله در کنار پارک شهر قرار دارد.
- چشمه چشماگل؛ در روستای طالم از توابع سنگر قرار دارد.
- چشمه ماستخور؛ در روستای ماستخور نزدیک رودبار در جبهه غربی سد منجیل قرار دارد.
- چشمه آب معدنی سجیران؛ در اشکور بالا، نزدیکی روستای سجیران واقع است.
۶. دریاچهها: بزرگترین دریاچه جهان (دریاچه کاسپین)، در شمال این استان واقع شدهاست. در جنوب شهر آستارا نیز یکی از دریاچههای زیبای ساحلی گیلان در مساحتی کوچک قرار دارد.
همچنین دریاچه اصلی سد سفیدرود که در درههای جنوبی و غربی بخش منجیل از شهرستان رودبار تشکیل شدهاست، نخستین منظره آبی برای مسافرینی است که از جاده قزوین وارد گیلان میشوند.
ییلاقات
مناطق ییلاقی گیلان که در حال حاضر بسیار مورد استفاده قرار میگیرند، عبارت اند از:
- نواحی ییلاقی جواهردشت؛ در ارتفاعات شرق گیلان، منطقه شمالی کوه زیبای سماموس قرار دارد و ییلاقِ نواحی چابکسر، قاسم آباد، واجارگاه، کلاچای و رحیمآباد به شمار میروند. این ییلاق، از زیباترین نقاط جغرافیائی ایران محسوب میشود که متاسفانه، با مهاجرت گسترده و ساخت و ساز ساکنین شهرهای کلاچای و چابکسر و رحیمآباد، در سالهای اخیر در شرف تغییر جدی قرار گرفتهاست.
- ییلاقهای واقع در مسیر دره رودخانه پل رود شهر کلاچای؛ دره بسیار زیبای پل رود، پس از گذشت از روستای دیماین به نواحی ییلاقی این ناحیه میرسد. دره پل رود به دو شاخه تقسیم میشود و هر یک به ییلاقهای واقع در مسیر خود میرسد.
- ییلاقهای دیلمان و اسپیلی؛ ییلاقهای این ناحیه، هم از نظر چشمانداز و هم از نظر آثار تاریخی و فرهنگی دارای اهمیت بسیار است.
- ییلاقهای نواحی رودبار؛ این ییلاقها را میتوان به دو قسمت تقسیم کرد: نخست ییلاقهای واقع در شرق سفیدرود که عمدتاً در عمارلو، توتکابن و پرهسر قرار دارند.
- ییلاقهای تالش و آستارا؛ ماسوله جنوبیترین ییلاق تالش است و پس از آن ییلاقهای ماسال و شاندرمن قرار دارند. ییلاق تالش دولاب، ییلاق مریان، ییلاق سوباتان در این منطقه از این زمرهاند. شهر آستارا از طریق گرد
|